بسم رب المهدي

_باز جمعه ، باز عقربه های بزرگ و کوچک،  برادر وار و پشت به پشت هم ساعت دوازده را نشان می دهند،

فقط چند ثانیه مانده  3....2....1.....و صدای دینگ دینگ ساعت شماته دار که دارد بی کسی روز جمعه را هشدار می دهد ،

و باز ساعت دوازده، از غیبت دوازدهمین امام خبر می دهد...
صدای دینگ دینگ ساعت شماته دار 11 بار قبل را نیز برای کسانی هشدار داده بود, البته نه

برای غیبتشان بلکه برای حضورشان و شهادتشان و غفلت مردمان و افسوس و چند نقطه...

باز ساعت دوازده روز جمعه شده و دلم، دلتنگ کسی است، دور و برم شلوغ است، همه هستند، ولی او که باید باشد نیست،می خندم ولی از ته دل نیست.

باز می خواهم بزنم به خیابان یا نه بیابان چه فرقی میکند، وقتی او نیست خیابان و بیابان فرقی ندارد!

باید دنبال اهل دلی بگردم و حال و روزم را برایش بگویم...بگویم تنهایم، بگویم دنبال کسی هستم که مانند من تنهاست ، نه، من مانند او تنهایم ،بگویم دنبال کسی هستم  که نیست...

اهل دل را پیدا کردم ،یا او مرا پیدا کرد نمیدانم،اما هر چه بود میدانست چه می خواهم ،از او سراغ یک نشانی را گرفتم، فکر کنم نشانی را از بر بود، می دانست دردم چیست، فکر کنم خود  او یکبار سری به این نشانی زده بود...

چون گفت جایی که می خواهی بروی هم دور است هم نزدیک، به خودت بستگی دارد....،

 شما  از همینجا مستقیم می روی کوچه های گناه را دور می زنی، خودت را داخل خیابان توبه می اندازی و مستقیم میروی تا برسی به دور برگردان، دوربرگردان تطهیر را که دور زدی ، باید از دو میدان ولایت و امامت گذر کنی، در میدان ولایت حول محور ولایت که چرخیدی مسیر را ادامه می دهی تا برسی به میدان امامت ، دور میدان امامت ، برای عبرت 11 بار  که چرخیدی تازه بعد از آن است که میرسی به کوچه های انتظار، فقط بولوار منتظران می ماند و پل هوایی بقیة الله و دروازه ی یا عشق ادرکنی...
 

اینجا که رسیدی دیگر خبری از دلتنگی نیست چون او همان نزدیکیست، تو او میشوی و او تو.

 اهل دل میان بری را هم نشان داد و گفت بعضی ها با گذر از این میانبر راه هزار ساله را یک شبه طی کرده اند و آن میان بر شهادت است که فکر کنم از سه راهی شهادت می گذرد.
 

او دو خطر این مسیر را گوشزد کرد و گفت خیلی خیلی مراقب چاله های فتنه و دست اندازهای هوای نفس باش، که این  دو سرعتت را در مسیر چند برابر کاهش می دهند.

البته او این را هم گفت که اگر این مسیر را درست بروی ،قبل از اینکه تو او را پیدا کنی ، او تو را پیدا می کند...
مسیر سخت است اما شیرینی هم دارد، به نظر طولانیست اما اگر شروع کنی برایت کوتاه می شود،اگر هم خسته شدی در مسیر پارک کن و دوقطره اشک هجران, حق الپارک خرج کن تا خستگیت در رود و بعد دوباره ادامه بده...

حتی در این مسیر اگر به تابلوهای وصیت و راهنمایی شهدا که در کنار جاده قرار دارد توجه کنی گم نمی شوی،البته باید کتاب قانون راهنمایی شهدا را خوانده باشی تا معنی تابلوها را بدانی، مثلا تابلوی دروغ ممنوع  یا غیبت ممنوع، یا تابلوی به طرف ظهور و...

باید این راه را شروع کنم خیلی دیر شده است، هر لحظه تعلل یعنی عقب ماندگی بیشتر...


_باز جمعه، ساعت هنوز دوازده است،این ساعت خواب نیست از همیشه بیدارتر است، این ساعت به وقت گرینویچ لندن نیست، این ساعت به وقت جمکران کوک شده است...

این بار عقربه ها سرجایشان تحصن کرده اند، اینبار تا او نیاید ساعت 12:01 دقیقه نمی شود!