باز مثل هميشه...!

بسم رب المهدي
باز مثل هميشه با بسم رب المهدي شروع ميشود،
باز مثل همیشه ،دل بی قرار ميشود ،
باز مثل همیشه، دل ندبه گر او ميشود ،
باز مثل همیشه، آسمان چشمها ، ابری و بارانی ميشود،
باز مثل هميشه، بغض گلو را مي گيرد،
باز مثل هميشه ، اشكها مسير تكراري گونه ها را مي شويد،
باز مثل همیشه ، دلهاي پر درد، با درد و دل ،با صفحه های سفید کاغد آرام مي گيرد ،
باز مثل هميشه ، واژه ها به هم ريخته ميشود، تا واژه اي براي غلاميت انتخاب شود،
باز مثل همیشه ، لغات تکراری ، پشت سر هم ردیف ميشوند ...انتظار ، هجران ،منتظر....،
باز مثل همیشه ، لغات به عجز خود در برابر جمالت، لب به اعتراف مي گشايند،
باز مثل همیشه ، سهم ما شکستن عهد ميشود،
باز مثل همیشه ، غروبهای دلگیر جمعه و هزار بار شكستن دل ،
باز مثل هميشه ، نشستن كشتي دل بر گل ،
باز مثل هميشه ، تو شمع شده اي و من پروانه،
باز مثل هميشه ، ثانيه ها ،ديوانه وار نبودنت را ميشمارند،
باز مثل هميشه ،فرياد ميزنم كه...تورا من چشم در راهم،
باز مثل همیشه ، روز های تکراری نبودن تو یکی پس از دیگری می گذرد،
باز مثل هميشه ، جاده هاي انتظار سوت و كور ميشود،
باز مثل هميشه ، آمدنت را به سخره ميگيرند،
باز مثل هميشه ، تنهاي اول اوست و هيچكس همراه نمي شود،
باز مثل هميشه ، اين حرف هاي تكراري را، براي تو كه هيچگاه تكراري نمي شوي مي گويم،
باز مثل هميشه ، لبهاي مظلومين جهان ، تشنه ي عدالت تو ميشود،
و باز مثل هميشه ، همنوا با منتظران ديگر دست به دعا بر ميدارم و ميگويم:
اللهم عجل لوليك الفرج
آقا اجازه ! دلزده ام از تمام شهر